هرزه کوچولوی ضعیف[p15]
وقتی به خونه رسیدن مایکی ا/ت و صدا میکنه اما کسی جواب نمیده
مایکی:کاکچو برو بالا ببین چرا ا/ت جواب نمیده شاید خواب باشه
کاکچو:چشم رئیس
کاکچو میره بالا در اتاق ا/ت و باز میکنه و با اون صحنه مواجه میشه و همینطوری خشکش میزنه(مات!)
مایکی:کاکچو؟
کاکچو جواب نمیده!
مایکی:سانزو برو بالا ببین این پسره کجا غیبش زد
سانزو:چش
سانزو میره بالا
سانزو:کاکچو چه غل..
خشکش میزنه و یهو داد میزنهه
رئیس بچهااااااا بیایننننن بالااااااا ا/ت خودکشی کردهههه
مایکی و بقیه با عجله همه می دون سمت پله ها و خودشونو به اتاق ا/ت میرسونن
و همه ماتشون میبره
مایکی:همگی برید بیرون میخوام با ا/ت تنها باشم(سردو بی روحححح)
همگی لالن و فقط از دستور مایکی اطاعت میکنن
مایکی میره کنار تخت ا/ت و کنارش میشینه..
مایکی:میدونی چیه من همیشه تنها بودم و از تنهایی میترسیدم بودن تو کنارم بهم دلگرمی میداد باعث میشد فک کنم تنها نیستم ولی حالاا حالاا توعم تنهام گذاشتیی(حسرتتت)
مایکی سرشو به صورت ا/ت نزدیک میکنه و لبای ا/ت و می بوسه و همزمان اشکاش میریزه رو گونه های ا/ت
مایکی:سایونارا هرزه کوچولوی ضعیفِ من:)
ایزانا در اتاقو باز میکنه و میاد داخل و به مایکی میگه..
مایکی وقت نداریم باید خاکش کنم
مایکی:برو بیرون میخوام بیشتر نگاش کنم(بیروحححح)
ایزانا:میگم وقت نداریم!
مایکی:خفه شو(داددد) اگه الان ا/ت مرده همش بخاطر منه میفهمیییی؟💔
ایزانا عصبی میشه یقه ی مایکی میگیره و ی مشت میخوابونه تو صورتش
ایزانا:زر نزن عوضیی (عربدهههههه) حق نداری همه تقصیرارو به گردن بگیری هر گوهی که خوردیم با هم خوردیم پس ببند دهنتو💢
مایکی قانع میشه و ایزانا ا/ت و بر میداره که ببره خاکش کنه..
تو فاصله ای که از ویلا تا حیاط پشتی طی میکنه لبشو به گوش ا/ت نزدیک میکنه و این جمله رو میگه...
دیگه راحت شدی پنکیک.. با آرامش بخواب:)))
و خاکش میکنه!...
ادامه دارد😂
مایکی:کاکچو برو بالا ببین چرا ا/ت جواب نمیده شاید خواب باشه
کاکچو:چشم رئیس
کاکچو میره بالا در اتاق ا/ت و باز میکنه و با اون صحنه مواجه میشه و همینطوری خشکش میزنه(مات!)
مایکی:کاکچو؟
کاکچو جواب نمیده!
مایکی:سانزو برو بالا ببین این پسره کجا غیبش زد
سانزو:چش
سانزو میره بالا
سانزو:کاکچو چه غل..
خشکش میزنه و یهو داد میزنهه
رئیس بچهااااااا بیایننننن بالااااااا ا/ت خودکشی کردهههه
مایکی و بقیه با عجله همه می دون سمت پله ها و خودشونو به اتاق ا/ت میرسونن
و همه ماتشون میبره
مایکی:همگی برید بیرون میخوام با ا/ت تنها باشم(سردو بی روحححح)
همگی لالن و فقط از دستور مایکی اطاعت میکنن
مایکی میره کنار تخت ا/ت و کنارش میشینه..
مایکی:میدونی چیه من همیشه تنها بودم و از تنهایی میترسیدم بودن تو کنارم بهم دلگرمی میداد باعث میشد فک کنم تنها نیستم ولی حالاا حالاا توعم تنهام گذاشتیی(حسرتتت)
مایکی سرشو به صورت ا/ت نزدیک میکنه و لبای ا/ت و می بوسه و همزمان اشکاش میریزه رو گونه های ا/ت
مایکی:سایونارا هرزه کوچولوی ضعیفِ من:)
ایزانا در اتاقو باز میکنه و میاد داخل و به مایکی میگه..
مایکی وقت نداریم باید خاکش کنم
مایکی:برو بیرون میخوام بیشتر نگاش کنم(بیروحححح)
ایزانا:میگم وقت نداریم!
مایکی:خفه شو(داددد) اگه الان ا/ت مرده همش بخاطر منه میفهمیییی؟💔
ایزانا عصبی میشه یقه ی مایکی میگیره و ی مشت میخوابونه تو صورتش
ایزانا:زر نزن عوضیی (عربدهههههه) حق نداری همه تقصیرارو به گردن بگیری هر گوهی که خوردیم با هم خوردیم پس ببند دهنتو💢
مایکی قانع میشه و ایزانا ا/ت و بر میداره که ببره خاکش کنه..
تو فاصله ای که از ویلا تا حیاط پشتی طی میکنه لبشو به گوش ا/ت نزدیک میکنه و این جمله رو میگه...
دیگه راحت شدی پنکیک.. با آرامش بخواب:)))
و خاکش میکنه!...
ادامه دارد😂
۷.۹k
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.